۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

با مرخصی ضیا و عاطفه نبوی، فعالین دانشجویی دربند، موافقت نشد

در آستانه فرا رسیدن نوروز بار دیگر با درخواست مرخصی ضیا و عاطفه نبوی دو فعال دانشجوی دربند موافقت نشد. این سومین عیدی است که این دو زندانی سیاسی بدور از خانواده و در پشت میله های زندان سال نو را آغاز خواهند کرد.
سید علی اکبر نبوی چاشمی پدر ضیا در این خصوص به "جرس" می گوید: "متاسفانه با درخواست مرخصی ضیا موافقت نکردند. من هم از اهواز دنبال کارش بودم و هم به دادستانی تهران مراجعه کردم. در حقیقت برای کار ضیا استان خوزستان اجازه انجام کاری را ندارد و تمام کارها را دادستانی تهران باید انجام دهد. اما در دادستانی حتی نامه ما را تحویل نگرفتند و گفتند باید به دادسرای اوین بروید. بعد هم که به آنجا مراجعه کردیم و پاسخشان به ما این بود که برای زندانیانی امثال ضیا نمی شود کاری کرد و نامه را تحویل نگرفتند! این بود نتیجه دوندگی های ما... تنها الان نیست. در مدت نزدیک به سه سال به هیچکدام از نامه های ما ترتیب اثر ندادند. البته از استان خوزستان می خواهند کاری انجام دهند و پیگیر کارش هستند اما اجازه ندارند کاری انجام دهند."
سید ضیاءالدین نبوی، دانش آموخته دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی این دانشگاه در سال های ٨٢ تا ٨٦ بود. وی با وجود کسب رتبه تک رقمی در کنکور کارشناسی ارشد سال ٨٧ در رشته جامعه شناسی، "ستاره دار" و از تحصیل محروم شد. ضیا نبوی تنها ٣ روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٨، پس از راهپیمایی عظیم روز ٢۵ خرداد ٨٨ در اعتراض به نتیجه اعلام شده انتخابات، به اتهام دفاع از حق تحصیلش و شرکت در تجمع های اعتراضی که در زمان انتخابات بازداشت شد. وی در تمام این مدت در حبس بوده و امکان استفاده از حق مرخصی نداشته است. او که در روند چهار ماهه بازجویی هایش تحت فشارهای روحی و جسمی شدید قرار گرفته بود سرانجام توسط شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب به قضاوت قاضی پیرعباسی، به ١۵ سال (١٠ سال از آن حبس در تبعید در شهرستان ایذه) و ٧٤ ضربه شلاق محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ده سال حبس در تبعید تبدیل شد.
پدر این فعال سیاسی دربند با اشاره بر نامه ای که خطاب به دادستانی نوشته توضیح می دهد: "در نامه ای که به دادستان نوشته بودم خواستار رسیدگی به وضعیت ضیا شدم. یکی اینکه تخفیف مجازات دهند، دوم اینکه به تهران منتقل شود و ما بتوانیم هر هفته ملاقاتش کنیم و سوم اینکه حقوق اولیه او از جمله مرخصی رعایت شود و به او مرخصی دهند. اما اصلا این نامه را از من تحویل نگرفتند و امیدوارم حداقل از این تریبون صدای ما و خواسته هایمان را بشنوند."
خانواده ضیا در یکی از روستاهای شهر سمنان زندگی می کنند که طولانی بودن مسیر و مشکلات دیگر ملاقات هفتگی با فرزندشان را برای آنها دشوار ساخته است.
پدر ضیا با تاکید بر دوری راه ادامه می دهد: "هر هفته می توانیم ملاقات کابینی با ضیا داشته باشیم اما به علت دوری و طولانی بودن مسافت این امکان برای ما وجود ندارد که هر هفته برویم و بخاطر همین ماهی یکبار به ملاقاتش می رویم و شرایط سختی است. من روز دوازدهم رفتم ضیا را ملاقات کردم و وضعیت روحی ضیا هم خیلی عالی است. باز جای خوشبختی است که جدیدا مسئولین زندان کارون عوض شده اند و شرایط زندان کمی بهتر شده است."
ضیاء نبوی: آینده بهتری در انتظار ماست اگر برای دموکراسی تلاش کنیم
هفته گذشته ضیاء نبوی، ضمن شرح شرایط جدید حبس در تبعید خود، ابعاد زندان را با شرایط جامعه مورد تطابق قرار داده و نوشته بود: "من اردیبهشت ماه سال جاری نامه ای اززندان کارون نوشتم ودر اون نامه به شرایط وحشتناک اون زندان اشاره کردم....ریاست زندان کارون از دو ماه پیش تغییر کرده و جای خودش رو به رئیس پیشین زندان کلینیک آقای منشداوی داده ..وضعیت جدید از اون جهت جالبه که یک مدیر لایق وشایسته ،مدیریت زندانی رو بعهده گرفته که به معنای دقیق کلمه یه ویرانه است...برخورد کارمندها بطرز حیرت انگیزی محترمانه شده طوریکه گاهی شخصیت انسانی زندانی رو ذوق زده میکنه! در کل اتفاقات مثبت زیادی توی زندان افتاده که حداقل برای خودم راضی کننده است اگرچه این به معنای رضایت همه ی زندانی ها نیست! اونچه که تا حالا گفتم البته نمیبایست به این سوءتفاهم بیانجامه که وضعیت زندان گل وبلبل شده ودیگه هیچ مشکلی در کار نیست،نه حرف من فقط اینه که مدیریّت جدید داره از تمام ظرفیت وتوان خودش استفاده میکنه واین نکته خیلی مهمّه!"
او در بخشی دیگر از نامه اش آورده است که تغییرات مثبتی که در همین مدّت زمان کوتاه در زندان کارون رخ داده من رو به این صرافت انداخته که شرایط عمومی کشور رو با وضعیّت این زندان مقایسه کنم واز خودم بپرسم که آیا ممکنه چنین تحوّل مثبتی رو درون ساختار مدیریتی کشور هم شاهد باشیم؟واقعا تا چه حد ممکنه که ما از این وضعیت تأسف باری که درون اون هستیم فاصله بگیریم وتا چه حد میشه که به امکان دموکراسی ویک مدیریّت معقول وتوسعه گرا امید داشت؟… پاسخ من این است که آینده گشوده است وقابل پیش بینی نیست اما مطمئناٌ آینده ی بهتری در انتظار ماست اگر برای اونچه تشخیص وترجیح ماست (یعنی دموکراسی)تلاش کنیم.
عاطفه نبوی فعال دانشجویی نیز در ٢۵ خرداد ٨٨ به همراه پسر عمویش، ضیاالدین نبوی بازداشت و به بند ٢٠٩ اوین منتقل گردید. وی به اتهام شرکت در تظاهرات ٢۵ خرداد به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد.
نسرین ستوده وکیل عاطفه نبوی که هم اکنون خود نیز به جرم دفاع از حقوق بشر در بند است در این رابطه گفته بود: "تنها مورد اتهامی در پرونده موکلم که دادگاه می‌تواند آن را مبنای صدور حکم قرار دهد، شرکت در راه‌پیمایی ٢۵ خرداد است که در آن راهپیمایی حدود چهار میلیون نفر شرکت کرده‌اند، و اگر این جرم است، نظام قضایی ایران نیاز به زندانی با وسعت ٤ میلیون نفر دارد."
عاطفه نبوی: در حال پرداختن هزینه‌ی اعتراضی هستم که از سوی صاحبان قدرت برتابیده نشد
عموی عاطفه نبوی در خصوص وضعیت برادرزاده اش خاطر نشان می کند: "متاسفانه با مرخصی عاطفه هم موافقت نکردند و تلفن هم ندارد. فقط ملاقات کابینی و ماهی یکبار ملاقات حضوری دارد. این سومین عیدی است که این بچه ها سال نو را در پشت میله ها تحویل می کنند. خودتان حال ما را تصور کنید که سه سال است بچه هایمان عید با ما نیستند. کدام پدر و مادری است که دلتنگ و ناراحت بچه اش نباشد اما خوب چکار کنیم؟ چاره ای جز صبوری و تحمل نداریم تا انشالله همه زندانیان سیاسی آزاد شوند."
عاطفه نبوی در یادداشتی به بهانه‌ سالروز تولدش از تجربه‌های تلخ زندان یاد کرده و در عین حال از صیقل خوردن و خالص شدن جان زندانی بر اثر این رنج‌ها گفته است: "بیش از دو سال از انتخاباتی که محصول آن چیزی جز صدها سال حکم زندان و… برای فرزندان این سرزمین نبوده گذشت و حال من به عنوان قدیمی‌ترین زندانی زن انتخابات در آستانه‌ی سی‌امین سال زندگی‌ام و سومین سال حبس‌ام بدون مرخصی، ملاقات حضوری و تلفن در حال پرداختن هزینه‌ی اعتراضی هستم که برتابیده نشد و از سوی کسانی که ابزار قدرت را در دست دارند تحمل نشد... تجربه اینجا چیزی نیست که برای کسی آرزویش را بکنی اما از ادغام رنج‌ها و شورهای نهفته در این جان‌های مشتاق اکسیری ساخته می‌شود که به غیر از آن که جان را می‌فرساید آن را صیقلی می‌دهد و آن را خالص می‌کند و اینگونه است که در اینجا سی ساله می‌شوی..."
مژگان مدرس علوم، جرس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر