مجید دری دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه طباطبایی در حالی وارد بیست و نهمین ماه از دوران زندان خود میشود که تاکنون پیگیریهای خانواده او برای مرخصی و انتقال وی از زندان بهبهان به زندان تهران بینتیجه مانده است.
منور هاشمی مادر مجید دری در خصوص آخرین وضعیت فرزندش به جرس میگوید: «مجید میگرن و کم خونی دارد. سرگیجه میگیرد و به حالت کما در میآید و میافتد و تا سه و چهار روز نمیتواند از سرجایش بلند شود. همه اینها را به مسئولین گفتهایم پیش از عید او را دکتر بردند که دکتر گفته بود باید اسکن کند اما دیگر پیگیری نکردند و او را برای اسکن نبردند.
در ملاقات آخر هم سرما خورده بود و خیلی ضعیف شده بود بطوریکه نمیتوانست حرف بزند اما بعد که تلفن زد حالش کمی بهتر شده بود. حتی ناراحتیهای جسمانی مجید را به دادستان گفتم اما جوابی نگرفتیم و دستمان به جایی نمیرسد و فقط میگویند نامه برای مرخصی رفته استعلام! از چهار ماه قبل از ماه رمضان تا الان رفته برای استعلام! من هر هفته مراجعه میکنم اما میگویند هیچ خبری نشده اگر خبری شد با شما تماس میگیریم. تقریبا بیست روز پیش بود که به بهبهان رفتیم و با مجید ملاقات کردیم و الان از وضعیت او خبری نداریم.»
خانواده مجید دری بارها برای مرخصی و انتقال او به تهران درخواست دادهاند اما پیگیریهایی که هیچگاه به نتیجه نرسیده است.
مادر مجید دری با گلایه از عدم اعطای مرخصی و انتقال مجید به زندان تهران ادامه میدهد: «ما باید از کرج تا بهبهان برویم و مسافت راه خیلی زیاد است و متاسفانه نمیتوانیم هر هفته به ملاقات مجید برویم خودش هم ما را میبیند که این همه مسافت را طی میکنیم ناراحت میشود. برای مرخصی هم خیلی پیگیری کردیم و این ماه مجید وارد بیست و نهمین ماهی میشود که زندان است اما دریغ از یک ساعت مرخصی! حتی اینقدر درخواست دادیم و پیگیری کردیم که او را از زندان بهبهان به تهران برگردانند اما قبول نکردند حتی گفتیم برای ما سخت است که برای ملاقات او تا بهبهان برویم اما باز قبول نکردند.»
مجید دری روز هیجدهم تیرماه سال ۸۸ در منزل خواهرش در قزوین بازداشت شد. این دانشجوی محروم از تحصیل به اتهامات واهی محاربه، اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در دی ماه همان سال به ده سال زندان محکوم شد که طبق حکم، پنج سال از آن را باید در تبعید بگذراند.
مجید دری بعد از صدور رای دادگاه بدوی در نامهای به رئیس قوه قضاییه نوشت: «جناب قاضی القضات؛ سی ماهی که از عمر من در زندانهای جمهوری اسلامی گذشت، هرگز قابل بازگشت نیست اما شاید اگر جنابعالی بخواهید، هنوز بتوان آینده را نجات داد. من از شما نمیخواهم که آزادم کنید، تنها درخواست من داوری شما در پروندهای است که نام مجید دری را روی آن نوشتهاند. تنها یک بار برای چند ساعتی این فرصت را به من و خود بدهید و با مرور پرونده، ببنید که بر من چه گذشته، قربانی کدامین» سناریو «شدم و دستگاه عدالتپرور جنابعالی چگونه حق مظلوم را کف دستش میگذارد. شاید بازبینی قاضیالقضات این کشور، خواب سنگین وجدانها را تلنگری زند. این آخرین تلاش من است؛ نه برای خودم که برای آنکه به شما ثابت شود، چه بسیار جوانان و نیروهای ارزنده این مملکت که اسیر توطئه و سناریوسازی شدهاند. پروندهسازی برای من چنان سخیف، ناشیانه و بهدور از حقیقت بود که قاضی پیرعباس رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، در پایان رسیدگی به اتهام من و در زمان ابلاغ حکم، در حضور چند شخص بالغ و عاقل از صدور حکم یازده سال زندان برای من ابراز تاسف کرد و گفت که اگر دست من بود و اتهام امنیتی نداشتی، این حکم را صادر نمیکردم. شاید اکنون به سود قاضی شما نباشد که این جمله را به یاد آورد اما منشی دادگاه و وکیل من، این جمله را در خاطر دارند، خداوند نیز بیشک آن را در بایگانی اعمال مخلوقات خود ثبت کرده است.»
اما چند ماه بعد و در سی اردیبهشت ماه ۸۹ وکیل مجید دری از تایید شش سال حبس او در دادگاه تجدید نظر خبر داد و در آغاز پاییز همان سال مجید دری با دستبند و پایبند از بند ۳۵۰ اوین به زندان بهبهان انتقال یافت.
مادر مجید دری بعد از تایید حکم شش سال حبس برای فرزندش گفته بود: «مجید که در دادگاه بدوی به ده سال و تبعید به ایذه محکوم شده بود بعد از دوندگیهای زیاد در دادگاه تجدید نظر به شش سال تبعید محکوم شد که در اصل هیچ تغییری نکرد چون اعتراض ما و مجید به اتهام محاربه بود و در دادگاه تجدید نظر به همین اتهام به پنج سال زندان محکوم شده است. حتی خودش نامه انزجار نوشت و ما به همه جا مراجعه کردیم اما کسی پاسخی نمیدهد. هم مجید و هم ما بصورت کتبی و شفاهی رد کردیم و آن اتهام ارتباط با گروهک منافقین است که ما بشدت این را تکذیب کردیم حتی زمانیکه دادستان کل آقای دولت آبادی که داخل زندان آمده و با مجید صحبت کرده بود خود مجید به صورت کتبی اعلام کرد که با هیچ گروهک و حزبی همکاری نداشته است و این یک اتهام دروغین است فقط برای اینکه حکم زندان بتوانند صادر کنند این اتهام دروغین را وارد کردهاند، وگرنه هیچ مدرکی دال بر این موضوع ندارند و خودشان هم میدانند این» دروغ محض «است. حتی در دادگاه حق دفاع از این اتهام دروغین به فرزندم داده نشد. وکلا هم که پرونده را مطالعه کردهاند هر سه متفق القول هستند که این اتهام و حکمی که صادر کردهاند ناعادلانه است. حتی در آخرین ملاقات مجید بسیار بر روی این نکته تاکید داشت که او به هیچ عنوان این اتهام را قبول ندارد و به همین علت هم از بازپرس و قاضی پرونده شکایت کرده است. اما متاسفانه هیچ گوش شنوایی نیست ما به چندین جا هم مراجعه کردیم حاضر به ملاقات ما نیستند.»
گفتنی است، مجید دری در تیرماه سال جاری از دانشگاه علامه طباطبایی اخراج شد. این دانشجوی دربند که از سال ۸۷ تاکنون با تعلیقهای پی در پی از سوی کمیته انضباطی دانشگاه علامه مواجه بود، بارها و بارها در تجمعات قبل ار انتخابات به احکام خود و دیگر دانشجویان محروم از تحصیل اعتراض کرد. اعتراضی که پاسخی جز بازداشت و صدور حکم برای او در بر نداشت. این درحالی است که احمدینژاد در مناظره انتخاباتی با صراحت وجود دانشجوی ستاره دار را در دولت خود رد کرده است!
یکی از دوستان مجید و دانشجوی محروم از تحصیل میگوید: «چند ماه پیش دانشگاه علامه اعلام کرد که مجید از دانشگاه اخراج است. البته به پایان رسیدن سنوات تحصیلی بهانهای بیش نیست و اصلا حضور مجید و دانشجویانی امثال او را نمیتوانند تحمل کنند. خود مجید قبل از زندانی شدنش بارها از سوی کمیته انضباطی تعلیق شده بود.»
اما علی رغم این شرایط سخت و ظالمانه این دانشجوی دربند از درون زندان با روحیهای محکم و استوار به آیندهای روشن برای ایران و مردم آن امیدوار است و مینویسد: «از ابتدا فریاد زدیم» ما همه با هم هستیم «شعار ما این بود و پیاممان همواره امید بود و تلاش. یأس و دلسردی خواست استبداد است که بر ما مستولی گردد، که در این راه از هیچ کاری دست بردار نیست. اما ما مأیوسشان میکنیم و با ادامه راه سبزمان به سبزی فرداها میاندیشیم.ای کاش اینان میفهمیدند با حبس و تبعید نمیتوان جلوی سیل خروشان را گرفت و مسکن این کارها چون آتشی زیر خاکستر خواهد شد که تدبیرش را نمیتوانند،ای کاش میفهمیدند نه فقط در بهبهان که در همه جا بسیارند کسانی که تن به ذلت ندهند و سرافرازانه پای حرفشان بمانند.ای کاش میدانستند شمال و جنوب و شرق و غرب خواستههایی دارند که اگر امروز داده نشوند فردا نخواهند پذیرفت که نوشدارویی خواهد شد پس از مرگ سهراب.ای کاش...»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر